محسن آزموده ژورنالیستی شدن مباحث فكری و اندیشه به معنای طرح ایدهها و افكار متفكران و فیلسوفان و نظریهپردازان در رسانههای عمومی و مطبوعات، به ویژه روزنامهها و خبرگزاریها، مخالفان و موافقان زیادی دارد. ایراد اصلی مخالفان این موضوع، عمدتا سطحی شدن مباحث و تقلیل اندیشهها و انعكاس نادرست آنهاست، ایشان معتقدند كه پرداختن جدی و عمیق به موضوعات فكری و فلسفی، ماهیتا مستلزم تامل و درنگ و مداقه فراوان و مطالعات گسترده و صرف زمان كافی است و طرح «فست فودی» آنها در رسانههایی چون روزنامه كه ذاتا شتابزده هستند، گمراهكننده است و به جای آگاهی، توهم آن را در مخاطب ایجاد میكند و به اصل فكر و اندیشه متفكر خیانت. ضمن آنكه بسیاری از روزنامهنگاران برای اهداف و مقاصد خود، اندیشههای متفكران را مصادره به مطلوب میكنند و آنچه را خود میخواهند، در دهان ایشان میگذارند. از سوی دیگر موافقان ژورنالیستی شدن اندیشهها بر آن هستند كه بیان ساده و روان اندیشهها در حوزه عمومی، برای ارتقای سطحآگاهی و فرهنگعمومی نه فقط لازم كه ضروری است. متفكران نباید در برج عاج بنشینند و به مباحث بیش از حد انتزاعی و تخصصی بپردازند. از دید ایشان الگوی آرمانی اندیشمند راستین، سقراط است كه در كوچه و خیابان با مردمان عادی گفتوگو میكرد و با آنها درباره مسائل عمیق فلسفی منتها به زبانی قابل فهم به مباحثه میپرداخت. ژورنالیستی شدن اندیشهها هم اگر به معنای كاری باشد كه امثال برایان مگی و آلن دو باتن باشد، نه فقط ضرری ندارد كه بسیار هم مفید و سودمند است. هابز یكی از متفكرانی است كه در سالهای اخیر در فضای رسانهای ایران و از سوی برخی روزنامهنگاران و تحلیلگران سیاسی بسیار مورد استناد است و به او ارجاع میدهند و نامش را طرح میكنند. عمده تاكید ایشان هم آن بحث مشهور و معروف هابز در مهمترین و مشهورترین كتابش یعنی لویاتان است. هابز در این كتاب در واكنش به شرایط نابسامان و هرج و مرج سیاسی و اجتماعی انگلستان در قرن هفدهم، از ضرورت دولتی مقتدر و استوار سخن میگوید. دولت یا حاكمیتی كه بتواند ارادههای متكثر را به اراده واحد بدل كند. او این دولت را «خدای میرنده» و «لویاتان» مینامد، برگرفته از نام هیولای دریاها در عهد عتیق. از نظر هابز شكلگیری این قدرت با قرارداد صورت میگیرد و هدف آن برقراری امنیت و صلح است. از دید هابز با تمركز قدرت و حجیت در شخص حاكم میتوان از جنگهای داخلی كه انگلستان زمان او از آن رنج میبرد، خلاصی یافت. هابز متناسب با این شرایط برای حاكم حقوق خاصی قائل است، مثل اینكه حاكمیت را نامشروط و انتقالناپذیر میداند. ژورنالیستهای محافظهكار و اقتدارگرا برای توجیه دیدگاههای خود و اثبات نامحدود بودن قدرت دولت، معمولا به این بخش از دیدگاههای هابز استناد میكنند و خود را همسو با او نشان داده و میگویند، اگر قدرت دولت نامشروط نباشد، امنیت برقرار نمیشود. خوانش اقتدارگر یا بعضا توتالیتاریستی از هابز توسط روزنامهنگاران مذكور، ضمن پنهان كردن زمینههای سیاسی و اجتماعی كه نظریه هابز در آن عرضه شده، آگاهانه و ارادی یا ناخودآگاه و از سر سهلانگاری وجوه مدرن آن را از نظر پنهان میكند. اینكه دولت مقتدر هابز، سامانهای كاملا عرفی و این جهانی است و مشروعیت (legitimacy) خود را از كارآمدیاش در برقرار امنیت و آزادی در چارچوب قانون برای شهروندان میگیرد. به عبارت دقیقتر هابز هم مخالف نظریه حق الهی پادشان و هم منتقد نظریه توارث است. «حاكم» (sovereign) از دید او با «پادشاه» (monarch) متفاوت است، تفكیك ناپذیری حاكم هم به معنای تمركز قدرت در یك فرد مثل شاه نیست. همچنین به نوشته فردریك كاپلستون، مورخ مشهور فلسفه، از دید هابز، «حاكمیت چه مقرر در یك مرد چه در انجمنی از مردان، ناشی از قرارداد اجتماعی است، نه از نصب الهی» (تاریخ فلسفه كاپلستون، جلد پنجم، ترجمه امیر جلالالدین اعلم، تهران: انتشارات سروش، صفحه 62) . از همه مهمتر آنكه هابز به دنبال توجیهی مابعدالطبیعی و متعالی برای دولت نیست و میكوشد فلسفه سیاسی را روی زمین بنا كند یعنی آن را بر روانشناسی انسان و شرایط درونماندگار زندگی طبیعی او پیریزی كند. از همه اینها گذشته، فرض كنیم كه اندیشه هابز چنان باشد كه ژورنالیستهای مذكور معرفی میكنند و او یك مدافع سرسخت توتالیتاریسم و دولت اقتدارگرا باشد. چه دلیلی دارد كه ما امروز و در روزگاری كه مزایا و فواید حاكمیت مردم بر همگان آشكار است، حرفهای او را دربست بپذیریم و به استناد به او و اندیشههایش، دولتهای اقتدارگرا و سلطنتطلب را توجیه كنیم؟ چرا وجوه مدرن و نوآورانه اندیشه او را برنگزینیم و بر آنها تاكید نكنیم و اگر به راستی چنین جنبههایی ندارد، او را كنار نگذاریم؟ طرح ژورنالیستی اندیشههای هابز، به هدف تثبیت نگرشهایی واپسگرا و توجیهگر زور و قدرت، كاری است كه اقتدارگرایان تقریبا با همه متفكران و اندیشهها میكنند و تصویری واژگونه از آنها ارایه میدهند. در برابر این برداشتهای سوگیرانه وظیفه ژورنالیسمنواندیشومدرن،طرحظرفیتها و توانشهای رهاییبخش اندیشههای متفكرانی چون هابز است، كاری كه با خوانش انتقادی و خردبنیاد دیدگاههای آنها امكانپذیر است.
نظرات